هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی، بی‌اعتنایی دیگران و ناامیدی خود سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی دنیا به رنج‌هایش گلایه دارد و به یاد معشوق، اشک می‌ریزد. در نهایت، به این امید بسته است که شاید خاک، آبرویش را حفظ کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و تنهایی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۶

چو نیست در سخن خویش فتح باب مرا
هزار حرف به دل مانده چون کتاب مرا

چنین که چرخ، سحرخیز سردمهری شد
عجب که گرم شود تن به آفتاب مرا

به جوی باغ فتادم، ولی ز بی قدری
چو عکس شاخ درختان نبرد آب مرا

به یاد او چو کنم گریه در سرمستی
چکد به جامه ی بی طاقتی گلاب مرا

چو شمع، بود ز بیداری ام صبا گلچین
نسیم نرگس او کرد مست خواب مرا

به آبروی که خاکم قبول خواهد کرد؟
اگر کسی ندهد غسل در شراب مرا
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.