۱۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

شکوه دانه و دام از نفس انداخت مرا
شور بیهوده ز چشم قفس انداخت مرا

منم آن شعله ناقص که پی کسب کمال
آتش افروز به دامان خس انداخت مرا

عاقبت شورش بیجای سیه مستی عشق
همچو زنجیر به چنگ عسس انداخت مرا

هست حق با من اگر شکوه ز صیاد کنم
زان که ناحق به طلسم قفس انداخت مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.