۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۸

ای خوش آن گریه که شوید ز شبم مهلت خواب
همچو شمعم ندهد اشک، دمی فرصت خواب

من هم از لوح دل خویش صفا می دیدم
گر چو آیینه نمی بود مرا عادت خواب

چون حبابم نکند دیده به بیداری میل
بس که آمیخت به چشم تر من رغبت خواب

شوق همخوابگی ات رهزن بیداری شد
سر به بالین تو مخمل نهد از دولت خواب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.