۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۵

بر یاد رخش چون رود از دیده من آب
صد باغ توان داد به یک چشم زدن آب

آب از مژه رو کرد به من، آه چه سازم
گر وانشود همچو حباب از سر من آب

با آن رخ شاداب به گلشن چو درآیی
از سایه روی تو خورد سرو و سمن آب

زاهد نشود قابل پابوس خم می
چون شیشه، گر از باده کشد دست و دهن آب

گر شهرت تردامنی گل شنود خاک
هرگز نگذارد که درآید به چمن آب

سرچشمه این بادیه را خضر بلد نیست
برداشتمی کاش چو گوهر ز وطن آب

تر شد ره گوشم ز غزلخوانی طغرا
هرگز نشنیدم که برآید ز سخن آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.