۹۰ بار خوانده شده
از من بیمار حسرت، برگ آسایش مجوی
کز گل آزار، نقش بسترم آسوده نیست
همچو شمع بزم، سرتاپا نیاسودم شبی
پا اگر آسوده می گردد، سرم آسوده نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کز گل آزار، نقش بسترم آسوده نیست
همچو شمع بزم، سرتاپا نیاسودم شبی
پا اگر آسوده می گردد، سرم آسوده نیست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.