۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۱

فکر آن زلف مکن تا خم و تابت نبرد
بگذر از یاد لبش تا می نابت نبرد

فوت فرصت به جهان نوحه گری می خواهد
آنقدر اشک روان ساز که آبت نبرد

می برد خواب، کسی را که ز خود غافل گشت
شب چو شد، واقف خود باش که خوابت نبرد

همچو طغرا سخن خضر درین ره مشنو
که جگر تشنه به دریای سرابت نبرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.