هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از احساس غربت، تنهایی و ناامیدی سخن میگوید. او از غباری که بر تن و آیینهاش نشسته، به عنوان نمادی از رنج و اندوه خود یاد میکند. همچنین، از طرد شدن و بیپناهی میگوید و درخواست میکند که اگر کسی را از در میرانند، به او آسیبی نرسانند. در نهایت، شاعر از پر شدن وجودش از غم و اندوه میگوید و تصویر میکند که چگونه این غم مانند غبار از او میریزد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی در این شعر وجود دارد که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند ناامیدی و طرد شدن ممکن است برای افراد جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۴۱۹
گرد کلفت بس که می ریزد مرا بر تن غبار
بر رخ آیینه می پاشد ز عکس من غبار
خاکساران را چو رانی از درت، خنجر مکش
می شود از باد دامن، عازم رفتن غبار
بس که پر گرد ملالم، گر زنی دستی به من
ریزدم از هر بن مو همچو پرویزن غبار
بر رخ آیینه می پاشد ز عکس من غبار
خاکساران را چو رانی از درت، خنجر مکش
می شود از باد دامن، عازم رفتن غبار
بس که پر گرد ملالم، گر زنی دستی به من
ریزدم از هر بن مو همچو پرویزن غبار
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.