۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۲

شب از رنج خمار آزرده بودم
نمی خوردم پیاله، مرده بودم!

به ذوق آنکه پاشم بر قبایت
گل مهتاب را افشرده بودم

نشد میلم به آهنگ کمانچه
ز بس تیر تغافل خورده بودم

نسیم آهم از سر وا نمی شد
چو گیسوی تو بر هم خورده بودم

سرانگشتم چرا می سوخت چون شمع؟
اگر داغ ترا نشمرده بودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.