۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۴

گل و می از لب و رخساره اش می ریخت هرجانب
شکستن داشت امشب توبه ام، بیهوده نشکستم

بلندیهای همت، کار خود را می کند آخر
نخواهد داشت دوران این چنین در پایه پستم

گشودم چشم تر بر سفره قسمت حباب آسا
ندیدم چیز دیگر، مشت آهی در گره بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.