۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۴

رویش چو آفتاب است، او را نمی شناسی
زلفش چو مشک ناب است، او را نمی شناسی

گفتی که نوگلت را در باغ حسن دیدم
آن غنچه در نقاب است، او را نمی شناسی

چون با رخ درخشان، از خانه شب برآید
یک شهر ماهتاب است، او را نمی شناسی

گر ساغر دو چشمش، آید به گردش ناز
صد بزم را شراب است، او را نمی شناسی

طغرا مگو که آن گل، بی ساز می خورد می
آه منش رباب است، او را نمی شناسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.