۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۹

من نه ابرم، نه تو گل، بهر چه در باغ وصال
چون زمین تر شود از گریه من، خنده کنی

چون روی پیشتر از موسم گل رو به چمن
بی نیازش ز گل موسم آینده کنی

من و آن لعل روان بخش که از یک سخنش
دل اگر مرده صدساله بود، زنده کنی

بس که خوب است سراپای تنت چون خورشید
بدنما گر بود آیینه، خوشاینده کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.