هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر به بیان احساسات خود درباره عشق و وصال میپردازد. او خود را با عناصر طبیعت مانند ابر و گل مقایسه میکند و از ناامیدی و امید در عشق سخن میگوید. همچنین، تأثیر کلام معشوق را در زنده کردن دل مرده توصیف میکند و زیبایی معشوق را با خورشید مقایسه مینماید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۷۴۹
من نه ابرم، نه تو گل، بهر چه در باغ وصال
چون زمین تر شود از گریه من، خنده کنی
چون روی پیشتر از موسم گل رو به چمن
بی نیازش ز گل موسم آینده کنی
من و آن لعل روان بخش که از یک سخنش
دل اگر مرده صدساله بود، زنده کنی
بس که خوب است سراپای تنت چون خورشید
بدنما گر بود آیینه، خوشاینده کنی
چون زمین تر شود از گریه من، خنده کنی
چون روی پیشتر از موسم گل رو به چمن
بی نیازش ز گل موسم آینده کنی
من و آن لعل روان بخش که از یک سخنش
دل اگر مرده صدساله بود، زنده کنی
بس که خوب است سراپای تنت چون خورشید
بدنما گر بود آیینه، خوشاینده کنی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.