۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۰

از بس گل ناسازی ام در جیب و دامن می کنی
زان پیشتر کآیی برم، سامان رفتن می کنی

ای بت نه ناقوس منی، بهر چه در خلوتسرا
تا می رسد دستم به تو، بنیاد شیون می کنی

از نوبهار آرزو، گلهای اشکم تازه شد
پایی بنه بردیده ام، گر سیر گلشن می کنی

ای دل نخواهی یافتن، از دختر رز بهتری
از صحبت او پا مکش، گر خواهش زن می کنی

طغرا، نفاق دوستان، هرگز نخواهد گشت کم
در پیش ایشان بی سبب، تعریف دشمن می کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.