هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و عاشقانه، با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به ستایش پیر مغان و فضایل معنوی او میپردازد. شاعر از عناصری مانند شراب، مستی، موسیقی، و طبیعت برای بیان حالات عرفانی و روحانی استفاده کرده است. در پایان، شاعر از خداوند میخواهد که او را از کفر نجات داده و به اسلام هدایت کند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و استعارههای پیچیده است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از واژهها و تصاویر مانند شراب و مستی ممکن است برای کودکان نامناسب باشد.
بخش ۱۰ - در مقام سجده و رکوع، تار نفس به سرایندگی مناجات گذاشتن و به آهنگ خضوع و خشوع، از سازنده کارها توقع اجابت داشتن
الهی به اعزاز پیر مغان
که جبریل شد بهر او زندخوان
به تعظیم خلوت نشینان دیر
به قرب صنمهای لاهوت سیر
به بتخانه و حق پرستان او
به کوی خرابات و مستان او
به خمهای سبز شراب طهور
که روشن ضمیرند چون نخل طور
به رنگینی باده لعل پوش
به گل کاری جامه می فروش
به ساغر که نگزیده اندیشه را
به یک چشم دیده خم و شیشه را
به جامی که افتاده از روی دست
به اشکی که غلتیده از چشم مست
به مستان سرگرم جوش و خروش
به گلبانگ پی در پی نوش نوش
به عقلی که در می پرستی بود
به هوشی که در عین مستی بود
به گل کاری نغمه های دو تار
به آبی که جاری ست در جوی تار
به صندوق پرنغمه ارغنون
که خالی نگردد چو افتد نگون
به قفل زبان دف پوست پوش
که در گوش خود بر لب آرد خروش
به ذوق جلاجل کز آواز دف
زند چون سرایندگان کف به کف
به خونگرمی جامهای شراب
به دلسوزی مرغهای کباب
به مطرب که دستش بود همچو یشم
نهد نی سرانگشت او را به چشم
به دریای میخانه شوق تو
به گرداب پیمانه ذوق تو
به صهبای وحدت که داری به پیش
به مستت که هرگز نیاید به خویش
به سوزی که در جان خورشید ماند
به ذوقی که در طبع ناهید ماند
به آن گل که از تخم آتش دمید
به آن مرغ کز شاخ معجز پرید
به شامی که در کلبه لاله است
به صبحی که در خلوت ژاله است
به آن قطره کز بحر دارد خبر
به آن ذره کز مهر یابد نظر
به تخت سعادت، به تاج شرف
به فوج ولایت، به شاه نجف
که از کافرستان هندم برآر
به اسلام زار عراقم درآر
تنم را به دولتسرا راه ده
سرم را سجود در شاه ده
که جبریل شد بهر او زندخوان
به تعظیم خلوت نشینان دیر
به قرب صنمهای لاهوت سیر
به بتخانه و حق پرستان او
به کوی خرابات و مستان او
به خمهای سبز شراب طهور
که روشن ضمیرند چون نخل طور
به رنگینی باده لعل پوش
به گل کاری جامه می فروش
به ساغر که نگزیده اندیشه را
به یک چشم دیده خم و شیشه را
به جامی که افتاده از روی دست
به اشکی که غلتیده از چشم مست
به مستان سرگرم جوش و خروش
به گلبانگ پی در پی نوش نوش
به عقلی که در می پرستی بود
به هوشی که در عین مستی بود
به گل کاری نغمه های دو تار
به آبی که جاری ست در جوی تار
به صندوق پرنغمه ارغنون
که خالی نگردد چو افتد نگون
به قفل زبان دف پوست پوش
که در گوش خود بر لب آرد خروش
به ذوق جلاجل کز آواز دف
زند چون سرایندگان کف به کف
به خونگرمی جامهای شراب
به دلسوزی مرغهای کباب
به مطرب که دستش بود همچو یشم
نهد نی سرانگشت او را به چشم
به دریای میخانه شوق تو
به گرداب پیمانه ذوق تو
به صهبای وحدت که داری به پیش
به مستت که هرگز نیاید به خویش
به سوزی که در جان خورشید ماند
به ذوقی که در طبع ناهید ماند
به آن گل که از تخم آتش دمید
به آن مرغ کز شاخ معجز پرید
به شامی که در کلبه لاله است
به صبحی که در خلوت ژاله است
به آن قطره کز بحر دارد خبر
به آن ذره کز مهر یابد نظر
به تخت سعادت، به تاج شرف
به فوج ولایت، به شاه نجف
که از کافرستان هندم برآر
به اسلام زار عراقم درآر
تنم را به دولتسرا راه ده
سرم را سجود در شاه ده
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۹ - ساز سفر
گوهر بعدی:بخش ۱۱ - به زمزمه تعریف صاحبقران رنگینی، دف گل به هوا آمیختن و به ترانه توصیف خدیو جهان تازگی، چنگ سنبل به فضا ریختن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.