۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

به صبوری بفریبم دل شیدایی را
در جگر بند کنم ناله ی صحرایی را

دم ز انکار محبت زدم و بد کردم
نه که این باد بریزد گل رسوایی را

باغبان خواست که حیران گل و خار شویم
بست بر دیده ی ما راه شناسایی را

آسمان ماتم خس خانه‌ ی خود‌گیر که سوخت
دامن ناله ی ما دست شکیبایی را

هر نفس داغ دگر در جگرم زنده کند
از که آموخته هجر تو مسیحایی را

مست یک رنگی دردیم که از صحبت او
نرسد هیچ خلل عصمت تنهایی را

خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبین‌سایی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.