۱۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰

کی ز ماتمخانه ما دود افغان برنخاست
کی غم از بالین ما با چشم گریان برنخاست

در زمین سیل‌خیز دیده گریان ما
کی نشست اشکی که چون برخاست طوفان برنخاست

صد نسیم آمد ز مصر و بوی پیراهن رساند
ناتوانی بین که گردی زین بیابان برنخاست

من ندانم بود چشم خون‌فشانی یا نبود
این قدر دانم که این طوفان ز دامان برنخاست

ذوق بی‌سامانیم هر چند بر بالین نشست
این سر آشفته‌بخت از خواب سامان برنخاست

یک جهان زخم از دم تیغ تو بر هر مو شکفت
از سر جان کشته تیغ تو آسان برنخاست

شکر فیض نوبهار غم فصیحی چون کنم
کز گلم یک لاله بی چاک گریبان برنخاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.