۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸

ما غریبان را ز ناکامی کنار جان پرست
دیده از خون جگر لبریز و دل ز افغان پرست

ره نمی یابد اجل هم بر سر بالین ما
بس که ماتمخانه ما از غم هجران پرست

نیستم آگه که بر دل ناوک شوقم که زد
لیک می‌بینم که بازم سینه از پیکان پرست

بر سر کویت شهیدان خاک گشتند و هنوز
همچنان از خون دلشان دیده و دامان پرست

های‌های گریه‌ام را خنده پندارند خلق
باوجود آن کز اشکم دامن دوران پرست

پارسا دامن‌گشان گو مگذر اندر کوی دوست
ز آن که از خون شهیدان خاک این میدان پرست

ای فصیحی درد می‌خواهند در بازار عشق
ورنه جیب قدسیان هم از در ایمان پرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.