۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

آن نسیمم که سر و برگ خس و خارم نیست
خانه‌زاد چمنم لیک به گل کارم نیست

جنس دردم که درین رسته به جانم بخرند
چه کنم طالع نازی ز خریدارم نیست

نخل اندوهم و صد گونه گلم هست ولیک
گل شاداب‌تر از دیده ی خون بارم نیست

شربت وصل کند درد من افزون چه کنم
هیچ کس را خبری از دل بیمارم نیست

داغ لاله نگهم را به تماشا بفریفت
ورنه صلحی به هوای گل و گلزارم نیست

بس که نظاره پرستم نگه هر دو جهان
خرج یک روزه ی این چشم تلف کارم نیست

سیر آتشکده عشق فصیحی کردم
شعله‌ای شوخ‌تر از آه شرربارم نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.