هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس تنهایی، بی‌پناهی و دوری از معشوق می‌گوید. او خود را مانند درخت خرمایی بی‌برگ و بار و فرزند فصل پاییز می‌داند که از بهار خبری ندارد. شاعر به عاشقان توصیه می‌کند که از باغ وفا گذر نکنند، چرا که در آنجا حتی درختان بی‌ثمر نیز بی‌فایده نیستند. او از تجلی دوست بر بام و در خانه‌اش می‌گوید، اما افسوس می‌خورد که در کوچه‌اش کسی نیست که این زیبایی را ببیند. شاعر غم عشق را بیگانه‌پرست می‌خواند و خوشحال است که هیچ‌کس بیگانه‌تر از او نیست. او آرزو می‌کند که روزی گنج کرم حسن گشوده شود، اما سرمایه‌اش جز اشک چشمانش نیست. شاعر از شوق پرواز به سوی معشوق می‌گوید و می‌گوید که مشتاقان معشوق هیچ کم از پرندگان ندارند. در پایان، شاعر از درد عشق می‌گوید و افسوس می‌خورد که بر هر موی سرش جگری نیست تا درد بیشتری بکشد.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۴

نخل طلبم هیچ مرا برگ و بری نیست
فرزند خزانم ز بهارم خبری نیست

از باغ وفا مگذر اگر تشنه ی کامی
کآنجا همه گر بید بود بی‌ثمری نیست

بر بام و در دوست تجلی نفشاندند
گویا که درین کوچه پریشان‌نظری نیست

گویند که بیگانه پرست است غم دوست
صد شکر که بیگانه‌تر از ما دگری نیست

روزی که در گنج کرم باز کند حسن
سرمایه ی ما هیچ به جز چشم تری نیست

لخت دلم از دیده کند سوی تو پرواز
مشتاق تو را شوق کم از بال و پری نیست

گر لذت داغ جگر اینست فصیحی
صد حیف که بر هر سر مویم جگری نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.