هوش مصنوعی: این شعر از فصیحی، شاعر کلاسیک فارسی، بیانگر درد و رنج عشق نافرجام، ظلم و ستم روزگار، و ناامیدی از زندگی است. شاعر از بت بی‌باکی می‌گوید که خونش را می‌ریزد و از روزگاری شکایت می‌کند که بر سرش خاک مذلت ریخته است. او از عشقی می‌گوید که دلش را چاک چاک کرده و از جام عیشی که از گردش افلاک می‌ریزد. در نهایت، شاعر از صیدگه‌ای سخن می‌گوید که در آن صید در چرا است و خونش از فتراک می‌ریزد.
رده سنی: 16+ متن شامل مضامین عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، رنج و ناامیدی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده در شعر کلاسیک فارسی، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۸۳

فلک خونم به تیغ آن بت بی‌باک می‌ریزد
که خون صید را در حسرت فتراک می‌ریزد

چنان از دوستی خورد آب باغ ما که گر گل را
بیازارد صبا خون از خس و خاشاک می‌ریزد

برو ای محتسب این ماجرا با ابر فیضی کن
که این آب حیات اندر گلوی تاک می‌ریزد

ز بس خاک مذلت ریخت دوران بر سر بختم
چو بر سر می‌زنم دست مصیبت خاک می‌‌ریزد

ندوزم چاک جان از رشته دل تا مپنداری
که درد عشق او چن در دل افتد چاک می ریزد

بیا سایم اگر روزی فلک از جنبش آساید
که جام عیش ما از گردش افلاک می‌ریزد

فصیحی طرفه‌تر زین صیدگه هرگز شنیدستی
که صید اندر چرا و خونش از فتراک می‌ریزد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.