۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۲

تا گلستان بود کی پرخار بیدادم نبود
گوش گل کی شعله‌پوش از جوش فریادم نبود

شیشه‌ام در بیستون غلطید و آسیبی ندید
سعی شیرین بود اما بخت فرهادم نبود

تا در دارالشفای عشق بردم بخت خویش
مهربان‌تر مرهمی از تیغ جلادم نبود

بی کسی بنگر که با این ترکتاز هجر دوش
ناله‌ای هم پاسبان محنت آبادم نبود

ناله‌های نوگرفتاران غم را لذتی‌ست
ورنه این یک مشت پر مقصود صیادم نبود

بار ننگ نقطه موهوم ما را برنتافت
دوش این پرگار ورنه مقصد ایجادم نبود

ناله‌واری گر نفس داری فصیحی شکوه چیست
وای جان من که شب سامان فریادم نبود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.