۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

دل از ولایت غم بار بسته می‌‌آید
چو موج بر سر طوفان نشسته می‌آید

کسی که لب به سراغی نسوخت کی‌داند
که کار بال ز پای شکسته می‌آید

بیا به طور و همه گوش شو که شاهد حسن
ز ناله «ارنی» پرده بسته می‌‌‌‌‌آید

شهید رسم دیاری شوم که بعد از مرگ
طبیب بر سر بالین خسته می‌آید

چه زخمه بود ندانم که چنگ پاس مرا
هنوز ناله ز تار گسسته می‌آید

ز نخل طور چه حاصل که در مشام مرا
شمیم عافیت از نخل بسته می‌آید

فریب سعی فصیحی مخور که کعبه وصل
به دلنوازی پای شکسته می‌آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.