هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از اضطراب و ناآرامی شبانه خود می‌گوید که در آن خواب‌های پریشان می‌بیند و احساس ویرانی و اندوه شدید دارد. او خود را مانند گلی در باغ غم و بلبلی گم‌شده در گلستان تصور می‌کند و از مصائب و طوفان‌های زندگی شکایت دارد. در پایان، از افسانه‌فروشی سخن می‌گوید و نگران مشتریانی است که ممکن است فریب چنین سخنانی را بخورند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا نیاز به درک ادبی نسبتاً بالایی دارد.

شمارهٔ ۱۲۳

دیده امشب همه شب خواب پریشان می‌دید
از جگر تا مژه صد کشور ویران می‌دید

کشتی خود به فسون بر خس مژگان می‌بست
لنگر حوصله را موجه طوفان می‌دید

خویش را گلبن اندوه تصور می‌کرد
بس که گلدسته خون بر سر مژگان می‌دید

بر سرا‌پای تنم برق مصیبت می‌ریخت
ابر بود و همه را تشنه باران می‌دید

ناله می‌ریخت چو بال مژه بر هم می‌زد
خویش را بلبل گم کرده گلستان می‌دید

بر خود و کار خود از دور نظر می‌افکند
زورقی دستخوش موجه طوفان می‌دید

این چه افسانه‌فروشی‌ست فصیحی سخنت
وای اگر مشتریی بر در دکان می‌دید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.