۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۷

تا نفس داری سراغ کوی آن مه‌پاره گیر
و آن در و دیوار را چون دیده در نظاره‌گیر

رنگ عصمت مشکن و با خویش هم‌زانو مشو
یوسف من یک گریبان دگر هم پاره‌گیر

دیده گر گستاخ در باغ تماشا بشکفد
پنجه مژگان بیار و دیده نظاره گیر

کوشش بیچارگی خاک مرادت رد کند
ور بمانی بی‌نوا تاوان کار از چاره‌گیر

صرصر آهت فصیحی کند بنیاد سپهر
آن غبار تیره را زین آستان آواره گیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.