۱۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

چون عشق آشنای تو شد از خرد گریز
شکرانه کرامت نیکان ز بد گریز

ای غنچه مذهب دلم ار داری از بهار
تن چون نسیم پای کن و تا ابد گریز

وا افت موج‌وار چو طوفان غم شود
هر گاه ابر عافیتی برق زد گریز

گر جذب وصل دیرتر آید به پرسشت
باری به سعی هجر ز بند حسد گریز

بر نیش خار غم چو نسیم صبا بغلط
چون نکهت گلی به مشامت رسد گریز

مگریز با چراغ تو باد ار کند مصاف
رو وام کن ز برق شتاب و ز خود گریز

گر بالغی ز عمر فصیحی مخور فریب
هم از کنار مهد به سوی لحد گریز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.