هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از درد و رنج عشق و جدایی می‌گوید. او شب‌ها را با گریه و ناله سپری می‌کند و آرزوی مرگ می‌کند. غم و شوق او را از هوش می‌برد و مانند کسی که با درد وداع می‌کند، ناله سر می‌دهد. او از بخت سیاه خود شکایت دارد و همواره به یاد معشوق با آن زلف‌های کافرگونه می‌افتد. ایمان او در برابر کفر عشق رنگ می‌بازد و دلش همچون خانه‌ای ویران می‌شود. در نهایت، او خود را بینوا و درمانده می‌بیند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و مفاهیم عرفانی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۱۴۹

چو شبها بستر و بالین دل از ریش می‌کردم
سراغ خواب آسایش ز مرگ خویش می‌کردم

چو غم بر دل زدی نیشی ز شوق از هوش می‌رفتم
در افغان می‌شدم چون خیرباد نیش می‌کردم

به قربان سر بخت سیاه خویش می‌گشتم
خیال سایه آن زلف کافرکیش می‌کردم

ز ایمان ننگ دارد کفر من وزنه به یک افسون
چو زلف و عارض خوبان به همشان خویش می‌کردم

فصیحی خانمان دل خراب آن روز می‌دیدم
که دامن را توانگر دیده را درویش می‌کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.