۹۵ بار خوانده شده
پریشان نالهام بر گرد هر گلزار میگردم
نا از سودای گل در جستجوی خار میگردم
درین فصل بهار از غنچه دل خنده میجوشد
مگر از نخل تیغی باز برخوردار میگردم
مزاج خویش نشناسم همین دانم که گر بر من
دم گرم مسیحا بگذرد بیمار میگردم
دل رحمت برد حسن قبول توبهام گر من
پشیمان گنه زانساز کز استغفار میگردم
دلم زود آشنای عشق گردیدست مغذورم
اگر دیر آشنای سبحه و زنار میگردم
به رغم عقل احول آن چنان با دوست یکرنگم
که بر گرد سر هر موی خود صد بار میگردم
فصیحی از وفاداری مگر غم چشم خویشم خواند
که هر ساعت سراپا بیسبب خونبار میگردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نا از سودای گل در جستجوی خار میگردم
درین فصل بهار از غنچه دل خنده میجوشد
مگر از نخل تیغی باز برخوردار میگردم
مزاج خویش نشناسم همین دانم که گر بر من
دم گرم مسیحا بگذرد بیمار میگردم
دل رحمت برد حسن قبول توبهام گر من
پشیمان گنه زانساز کز استغفار میگردم
دلم زود آشنای عشق گردیدست مغذورم
اگر دیر آشنای سبحه و زنار میگردم
به رغم عقل احول آن چنان با دوست یکرنگم
که بر گرد سر هر موی خود صد بار میگردم
فصیحی از وفاداری مگر غم چشم خویشم خواند
که هر ساعت سراپا بیسبب خونبار میگردم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.