۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

به بوی درد پریشان زلف یار شدم
نه صید دوست که صید دل فگار شدم

روم به کوثر و خمیازه هوس نکشم
به کوی باده به دریوزه خمار شدم

حدیث فیض تماشای سنبل و گل دوست
ز من شنو که خزان بودم و بهار شدم

نوای شکر شهادت شنیدم از لب خضر
به مهربانی تیغت امیدوار شدم

نهان ز فیض بهارم درین چمن کشتند
که سبز ناشده نومید برگ و بار شدم

دمید صبح رخش دوش پیشتر ز سحر
ز روی ناله ناکرده شرمسار شدم

مرا ز باغ فصیحی بهار بیرون کرد
به دشت رفتم و از داغ لاله‌زار شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.