۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۴

کتاب عشقم و آیات زلف دوست عنوانم
ز سر تا پا گرم بندند شیرازه پریشانم

نگاه هرزه گردم شد سبک پرواز بستانی
که باز از اشک نومیدی گرانبارست مژگانم

یکی موج غریبم ای سراب عافیت رحمی
که عمری در کنار تربیت پرورده طوفانم

نماند از ترکتاز گریه هیچم خون و می‌ترسم
که سازد تیغ نازی شرمسار خاک میدانم

چنان شد تنگ عیش من که در گوش تنک ظرفان
گران آید نوای خنده چاک گریبانم

نه بت نه ایزدم مانا فصیحی جلوه عشقم
که در زلف و رخ خوبان پرستد کفر و ایمانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.