۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۱

روزگاری شد که ما زین بخت وارون می‌تپیم
همچو زخم دل گریبان چاک در خون می‌تپیم

دیده عشقیم و ما را طالع نظاره نیست
سال‌ها در انتظار یک شبیخون می‌تپیم

موجه دریای خونابیم دور از زلف دوست
بی‌قراری بین که هر ساعت دگرگون می‌تپیم

دجله‌ای در هر بن مژگان ما بیکار و ما
از برای قطره‌ای در کوه و هامون می‌تپیم

نبض بیماریم ای دست مسیحا همتی
کامشب از طغیان تب زاندازه بیرون می‌تپیم

یار با ما همدم و ما از جدایی بی‌قرار
همچو موج از تشنگی بر روی جیحون می‌تپیم

سر این معنی فصیحی عشق به داند که ما
خون فرهادیم و در شریان مجنون می‌تپیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.