۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۹

شب که بر آن آفتاب راه گرفتیم
در قصب دیده نور ماه گرفتیم

هر چه به بینش ز دیده دور فگندیم
صد مژه دادیم و یک نگاه گرفتیم

هر چه نفس سرنوشت سینه ما بود
جمله به بازار برده آه گرفتیم

کوکبه یوسفی رسید ز کنعان
فال مراد از نشاط چاه گرفتیم

دیده ما ریخت خون عافیت ما
ما دیت از اشک بی‌گناه گرفتیم

قیمت فریاد و ناله چون نشناسیم
ملک وفا را بدین سپاه گرفتیم

به ز فصیحی نسوختیم کسی را
کام دل برق ازین گیاه گرفتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.