۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

جان را شکنج ساز و به زلف حبیب ده
وین مشت خاک تیره به چشم رقیب ده

در استخوان بدزد تب شوق شمع‌وار
و آنگاه نبض خویش به دست طبیب ده

بشکن طلسم وسوسه و بر در مراد
قفلی زن و کلید به دست نصیب ده

گر گل نصیحتت نپذیرد درین چمن
باری به ناله‌ای مدد عندلیب ده

دل تیره روز گشت فصیحی ز نقش غیر
آن لوح را بشوی و به دست ادیب ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.