۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

بهشت را چه کند با غم آرمیده او
ز دوزخ از چه هراسد فراق دیده او

من و سجود بت از داورم مترسانید
من آفریده عشقم نه آفریده او

شهید عشق ترا راه کعبه مقصود
کسی نشان ندهد جز سر بریده او

به حرف میوه فریبم مده که نیست مرا
امید سایه هم از نخل نورسیده او

چنان گداخت فصیحی ز ضعف شام فراق
که تاب نور ندارد چراغ دیده او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.