۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱ - تقاضا

ای آنکه ز نور حق چراغت
افروخته شد چو از حیا روی

افروز چراغ عیش ما را
زآن تازه گیاه آشنا روی

زآن جوهر آشنا که آمیخت
با هر نفسی چو آشنا روی

صد گل چمن دماغ را رست
چون سنبل زلف دوست خودروی

زآن شعله که هر خراش دودش
دارد لب زمزمی ثناگوی

آویزد گرد عارض حسن
صد حلقه زلف عنبرین‌موی

زآن سینه عاشقان که آهش
از بس که گرفته با ادب خوی

در زمزم صدق آورد غسل
وآنگاه نهد به سوی لب روی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰ - در تقاضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.