۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

گر زمهر بتی دل به قصد کین من است
سپاه فتنه دگر باره در کمین من است

دلا بگو دگر این گرد راه جلوه کیست
که همچو نور فروزنده در جبین من است

به شرع عشق مسلمان نیم،تف دوزخ
اگر نه عاریت از آه آتشین من است

غمی که شادی عالم بدو خراج دهد
سریر سلطنتش خاطر حزین من است

رهین آه خودم کز فروغ شعله او
هزار دوزخ افروخته رهین من است

کنون به دست تو باری زمام دل دادم
اگر چه خون به دل عقل پیش بین من است

مرا به داغ غلامی نشانه کن هر چند
که داغ تو نه به اندازه جبین من است

تو از نصیحت من رنج خود مده اشراق
که در حقه دانش در آستین من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.