۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶

چنین که شور تو در ساخت دماغ من است
ز شغل درد تو کی مرگ هم فراغ من است

مگو که شعله آهم نسوزد انجم را
که بر جبین مه اینک نشان داغ من است

رساند خواهی اگر جرعه ای به ما باری
کنون که آتش سوزنده در سراغ من است

خیال را دل و اندیشه را جگر سوزد
ازین شراب که در ساغر دماغ من است

به جای برگ کنون شعله بر دهد اشراق
از آن درخت که نشوش ز فرع باغ من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.