۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره
که گشاده باده بر من زقضا در نظاره

نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم
که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره

ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی
که نه آسمان نیابد ز شنا ره کناره

ز من ار دریغ داری تو سنان به جای خویش است
دل پاره چون کنم من به برتو در شماره

من و وصل دوست هر جا که شود میسر آن به
که به کار خیر حاجت نبود به استخاره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.