هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد فراق و هجران معشوق مینالد و صبر را درمانی ناکافی میداند. او از غم و اندوه شدید خود سخن میگوید و ترس از نابودی در اثر این درد را بیان میکند. حتی با وجود مرگ، عشق و یاد معشوق در وجودش زنده میماند. شاعر از افغان و نالههای دلش میگوید و از آتش عشق در جانش شکایت دارد، اما در نهایت تسلیم این درد میشود.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها مناسب نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد شدید و نابودی نیاز به بلوغ عاطفی برای درک صحیح دارد.
شمارهٔ ۳۵
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بی خبر ترسم که آخر بر دهد
یکباره بر باد بلا خاکسترم هجران تو
گر خود شود در زیر گل خاک استخوانهای تنم
چون سبزه روید همچنان از خاک من پیکان تو
از درد یار ای دل کسی هرگز چنین افغان کند
حاشا که امشب درد را دل خون شد از افغان تو
اشراق در جان تا به کی بر رغم ما آتش زنی
ما را چه غم سیل بلا گو سر بنه در جان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بی خبر ترسم که آخر بر دهد
یکباره بر باد بلا خاکسترم هجران تو
گر خود شود در زیر گل خاک استخوانهای تنم
چون سبزه روید همچنان از خاک من پیکان تو
از درد یار ای دل کسی هرگز چنین افغان کند
حاشا که امشب درد را دل خون شد از افغان تو
اشراق در جان تا به کی بر رغم ما آتش زنی
ما را چه غم سیل بلا گو سر بنه در جان تو
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.