هوش مصنوعی:
مهراب روزی صبحگاهی از بارگاه خود خارج میشود و به شبستان خود بازمیگردد. در ایوان او دو خورشید (سیندخت و رودابه) میدرخشند. سیندخت از مهراب درباره مردی که به نظر میرسد از پهلوانان است و به زال زر اشاره دارد، سوال میکند. مهراب در پاسخ، ویژگیهای زال زر را توصیف میکند و از شجاعت و قدرت او میگوید. رودابه با شنیدن این توصیفات، دلش به مهر زال میسوزد و آرامش خود را از دست میدهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و حماسی است که ممکن است برای کودکان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و توصیفات پیچیدهتر، آن را مناسب برای نوجوانان و بزرگسالان میکند.
بخش ۵
چنان بد که مهراب روزی پگاه
برفت و بیامد ازان بارگاه
گذر کرد سوی شبستان خویش
همی گشت بر گرد بستان خویش
دو خورشید بود اندر ایوان او
چو سیندخت و رودابهٔ ماه روی
بیاراسته همچو باغ بهار
سراپای پر بوی و رنگ و نگار
شگفتی برودابه اندر بماند
همی نام یزدان بروبر بخواند
یکی سرو دید از برش گرد ماه
نهاده ز عنبر به سر بر کلاه
به دیبا و گوهر بیاراسته
بسان بهشتی پر از خواسته
بپرسید سیندخت مهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را
که چون رفتی امروز و چون آمدی
که کوتاه باد از تو دست بدی
چه مردست این پیر سر پور سام
همی تخت یاد آیدش گر کنام
خوی مردمی هیچ دارد همی
پی نامداران سپارد همی
چنین داد مهراب پاسخ بدوی
که ای سرو سیمین بر ماه روی
به گیتی در از پهلوانان گرد
پی زال زر کس نیارد سپرد
چو دست و عنانش بر ایوان نگار
نبینی نه بر زین چنو یک سوار
دل شیر نر دارد و زور پیل
دو دستش به کردار دریای نیل
چو برگاه باشد درافشان بود
چو در جنگ باشد سرافشان بود
رخش پژمرانندهٔ ارغوان
جوان سال و بیدار و بختش جوان
به کین اندرون چون نهنگ بلاست
به زین اندرون تیز چنگ اژدهاست
نشانندهٔ خاک در کین بخون
فشانندهٔ خنجر آبگون
از آهو همان کش سپیدست موی
بگوید سخن مردم عیب جوی
سپیدی مویش بزیبد همی
تو گویی که دلها فریبد همی
چو بشنید رودابه آن گفتگوی
برافروخت و گلنارگون کرد روی
دلش گشت پرآتش از مهر زال
ازو دور شد خورد و آرام و هال
چو بگرفت جای خرد آرزوی
دگر شد به رای و به آیین و خوی
برفت و بیامد ازان بارگاه
گذر کرد سوی شبستان خویش
همی گشت بر گرد بستان خویش
دو خورشید بود اندر ایوان او
چو سیندخت و رودابهٔ ماه روی
بیاراسته همچو باغ بهار
سراپای پر بوی و رنگ و نگار
شگفتی برودابه اندر بماند
همی نام یزدان بروبر بخواند
یکی سرو دید از برش گرد ماه
نهاده ز عنبر به سر بر کلاه
به دیبا و گوهر بیاراسته
بسان بهشتی پر از خواسته
بپرسید سیندخت مهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را
که چون رفتی امروز و چون آمدی
که کوتاه باد از تو دست بدی
چه مردست این پیر سر پور سام
همی تخت یاد آیدش گر کنام
خوی مردمی هیچ دارد همی
پی نامداران سپارد همی
چنین داد مهراب پاسخ بدوی
که ای سرو سیمین بر ماه روی
به گیتی در از پهلوانان گرد
پی زال زر کس نیارد سپرد
چو دست و عنانش بر ایوان نگار
نبینی نه بر زین چنو یک سوار
دل شیر نر دارد و زور پیل
دو دستش به کردار دریای نیل
چو برگاه باشد درافشان بود
چو در جنگ باشد سرافشان بود
رخش پژمرانندهٔ ارغوان
جوان سال و بیدار و بختش جوان
به کین اندرون چون نهنگ بلاست
به زین اندرون تیز چنگ اژدهاست
نشانندهٔ خاک در کین بخون
فشانندهٔ خنجر آبگون
از آهو همان کش سپیدست موی
بگوید سخن مردم عیب جوی
سپیدی مویش بزیبد همی
تو گویی که دلها فریبد همی
چو بشنید رودابه آن گفتگوی
برافروخت و گلنارگون کرد روی
دلش گشت پرآتش از مهر زال
ازو دور شد خورد و آرام و هال
چو بگرفت جای خرد آرزوی
دگر شد به رای و به آیین و خوی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۴
گوهر بعدی:بخش ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.