۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷

شاهدی کاهل نظر عشق جمالش دارند
دل به جا باشد اگر محو مثالش دارند

حسن او را همه دستی ز ارادت به دعاست
نی که اندیشه ز آسیب زوالش دارند

غیر مثلش که در اندیشه بود فرض محال
ممکنی نیست که در حکم محالش دارند

لب گشاید چو پی حل معما به سخن
اهل معنی عجب از حسن مقالش دارند

ناصح از عقل مگو کاین شتر از مستی عشق
رفته زان کار که در قید عقالش دارند

دل صفی بست به گیسوی تو چون اول عشق
بیم سرگشتگی افزون ز مآلش دارند

نکته دانان ره من یک تنه دانند که بست
زان به تاراج دل اندیشه ز خالش دارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.