۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

دلی که می‌کشد او را کمند گیسویی
کجاست راه که یابد رهایی از سویی

سزاست آنچه دل از دست طره ی تو کشد
که کرد بی خبر آهنگ سخت بازویی

جراحتی که را دل ز تیغ هجران یافت
گذشت از آنکه پذیرد به وصل دارویی

به هیچ راه نجستم یکی میان تو را
شد ار چه خاطر باریک بین من مویی

از آن کمر که تو بستی و بر گشودی خاست
دگر ز دیده ی دریانشین من جویی

شوم غبار و بگیرم ز مهر دامانت
اگر به قهر بگردانی از رهم رویی

صفی ز نام بط و باده مست و مخمور است
چه جای آنکه ز میخانه بشنود بویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.