۸۷ بار خوانده شده

بخش ۳۲ - الباطل

ز باطل گر بپرسی جز عدم نیست
عدم را هیچ وصفی در قلم نیست

همه حق است و حق عین وجود است
جز او نبود که در غیب و شهود است

عدم باشد جز او یعنی که باطل
ز باطل هیچ بودی نیست حاصل

ز چشم دل یکی بنگر در اشیاء
که بینی نیست جز حق هیچ پیدا

همه حقند و پیدا باطلی نیست
به جز موج اندرین یم ساحلی نیست

شئوناتی که می‌بینی حبابند
حباب چه نکو بین جمله آبند

تو پنداری که این و آن وجودند
جز او نبود وجود اینها نمودند

نکوتر بین نباشد هم نمودی
به جز یک حق واحد نیست بودی

به باطل پس عدم کردیم اطلاق
که آنرا جز عدم خود نیست مصداق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۱ - البارقه
گوهر بعدی:بخش ۳۳ - البدلاء
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.