هوش مصنوعی:
این متن به مفهوم «سلامت» از دیدگاه عرفانی و فلسفی میپردازد. سلامت نهتنها بهمعنای فقدان بیماری جسمانی، بلکه بهعنوان تعادل و هماهنگی در وجود انسان و جهان تفسیر شده است. شاعر بیان میکند که سلامت حقیقی از جانب خداوند است و در سایهی آن، تضادها و آفات به تعادل میرسند. همچنین، به ارتباط بین سلامت فردی و نظام کلی هستی اشاره دارد و تأکید میکند که درک این مفاهیم عمیق، ویژهی خواص (عارفان و دانایان) است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، استفاده از اصطلاحات تخصصی و استعارههای پیچیده، فهم آن را به مخاطبان با سطح بلوغ فکری بالاتر محدود میکند.
بخش ۲۱۲ - عبدالسلام
ولیی باز کو عبدالسلام است
تجلی از سلامش بر مدم است
بود آنکس که حق دارد سلامت
دل او را ز نقص و عیب و آفت
دگر هم اندر آشنا و علامت
بود هر جا سقیمی زو سلامت
در اینمعنی گرت دوقیست لایق
نمایم باز رمزی از دقایق
خود این تحقیق مخصوص خواص است
که از حقشان در ادراک اختصاص است
حق از وصف سلامش بر علامت
ز هم اضداد را دارد سلامت
شد اجتماع عناصر در مزاجی
بهم باشند خوش بی اعوجاجی
زهم باشند بر یک حال سالم
بیکدیگرنه از وجهی مزاحم
حیات خلق کین سان بر نظام است
بپا زین اجتماع مستدام است
بود در یک بدن صد گونه آفت
سلامت یابد از حق زان مخافت
نبود از آن سلامتهای دائم
نبد چشم از نگاه خویش سالم
دگر آفات بیرونی خود افزون
بود از موج بحرور یک هامون
بدینسان سایر اشیاء که هر یک
فزون دارند هر آنی مهالک
وزد در باغ و بستان باد سختی
بنادر برگی افتد از درختی
چنان هر برگ و بیخی هست محکم
که از بادی نیابد هیچ ماتم
حقش دارد سلامت ورنه بر باد
شدی آن کشتهها از بیخ وبنیاد
هزاران کشتی از دریا بساحل
رسد با آنکه بر غرق است قابل
بدینسان هر وجودی در مقامش
بود سالم خود از اسم سلامش
در این معنی دهم گر داد مطلب
بباید بحرها گشتن مرکب
تجلی از سلامش بر مدم است
بود آنکس که حق دارد سلامت
دل او را ز نقص و عیب و آفت
دگر هم اندر آشنا و علامت
بود هر جا سقیمی زو سلامت
در اینمعنی گرت دوقیست لایق
نمایم باز رمزی از دقایق
خود این تحقیق مخصوص خواص است
که از حقشان در ادراک اختصاص است
حق از وصف سلامش بر علامت
ز هم اضداد را دارد سلامت
شد اجتماع عناصر در مزاجی
بهم باشند خوش بی اعوجاجی
زهم باشند بر یک حال سالم
بیکدیگرنه از وجهی مزاحم
حیات خلق کین سان بر نظام است
بپا زین اجتماع مستدام است
بود در یک بدن صد گونه آفت
سلامت یابد از حق زان مخافت
نبود از آن سلامتهای دائم
نبد چشم از نگاه خویش سالم
دگر آفات بیرونی خود افزون
بود از موج بحرور یک هامون
بدینسان سایر اشیاء که هر یک
فزون دارند هر آنی مهالک
وزد در باغ و بستان باد سختی
بنادر برگی افتد از درختی
چنان هر برگ و بیخی هست محکم
که از بادی نیابد هیچ ماتم
حقش دارد سلامت ورنه بر باد
شدی آن کشتهها از بیخ وبنیاد
هزاران کشتی از دریا بساحل
رسد با آنکه بر غرق است قابل
بدینسان هر وجودی در مقامش
بود سالم خود از اسم سلامش
در این معنی دهم گر داد مطلب
بباید بحرها گشتن مرکب
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲۱۱ - عبدالقدوس
گوهر بعدی:بخش ۲۱۳ - عبدالمؤمن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.