۸۲ بار خوانده شده
دگر غیبالمصون و غیب مکنون
عبارت دان ز سر ذات بیچون
نیابد کس بکنه ذات او راه
زکنه او بجز او نیست آگاه
مصون باشد ز استحضار اغیار
دگر مکنون ز ادراکات و ابصار
ز خود بنمود آثار و صفت را
معین کرد حد معرفت را
که بشناسند او را تا بآن حد
و زان پس راه عرفانش بود سد
بود آن حد مقام واحدیت
وزان پس نیست رسم از خلق و خلقت
مگر صوفی که اسرار از کمون گفت
خود آنرا غیب مکنون و مصون گفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عبارت دان ز سر ذات بیچون
نیابد کس بکنه ذات او راه
زکنه او بجز او نیست آگاه
مصون باشد ز استحضار اغیار
دگر مکنون ز ادراکات و ابصار
ز خود بنمود آثار و صفت را
معین کرد حد معرفت را
که بشناسند او را تا بآن حد
و زان پس راه عرفانش بود سد
بود آن حد مقام واحدیت
وزان پس نیست رسم از خلق و خلقت
مگر صوفی که اسرار از کمون گفت
خود آنرا غیب مکنون و مصون گفت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۳۲۰ - غیب الهویه و غیب المطلق
گوهر بعدی:بخش ۳۲۲ - الغین
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.