۸۷ بار خوانده شده

بخش ۴۸۸ - الوجود

ز معنای وجود آرم سند را
که وجدان حقست آن ذات خود را

بذات خویش خود را محض خود یافت
بصرف ذت خود را هر چه بد یافت

از آن خوانند ارباب شهودش
خود این را حضرت جمع و وجودش

چو او خود را ذات خویشتن یافت
بجمع خویش دور از انجمن یافت

مراد از انجمن اینجا صفات است
که لازم حضرت او را بذاتست

از آن دانیم اندر صرف ذاتش
منزه ز اعتبارات صفاتش

در آنجا نه صفت نه اسم گنجد
نه در معنای عقلی جسم گنجد

خود اینهم محض مفهومست و ادراک
وگر نه او بود ز ادراکها پاک

چه نسبت قطره را با بحر عمان
چه نسبت ذره را با مهر تابان

غرض وجدان او خود را وجود است
هر آن موجودی از بودش نمود است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۸۷ - الوتر
گوهر بعدی:بخش ۴۸۹ - وجهالاعنایه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.