هوش مصنوعی:
این متن عرفانی بر اهمیت روز جمعه به عنوان زمان وصل و جمعشدن با حق تأکید دارد. جمعه نماد وحدت، رسیدن به حقیقت، و دریافت فیض الهی بدون اسباب ظاهری است. شاعر از علم لدنی، بینیازی از کتاب و تحصیل، و حجابهای حسد و جهل در ادراک حقایق سخن میگوید. همچنین، به نقد کسانی میپردازد که به دلیل محدودیتهای فکری، حقایق را انکار میکنند و اشاره میکند که حقیقت فراتر از درک متعارف است.
رده سنی:
18+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی اشارات انتقادی به مسائل اجتماعی و دینی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
بخش ۵۲۱ - یوم الجمعه
تو یوم الجمعه دان وقت لقایت
پس از جمله فناها در بقایت
مراد از یوم جمعه در حصولت
بسوی عن جمع آمد وصولت
مراقب باش وقت جمعه بر جمع
خطاب جمع او را قلب کن سمع
پریشانی بهل جمعی آور
بگیر ار جمعه شد جمعیت از سر
همه ایام خود را جمعه پندار
بجمعه وقت خود پس مغتنم دار
که یومالجمعه یومالتصال است
بعارف وصل بعد از انفصالست
صفی در جمعه روشن گشت شمعش
نمودند از تفرق جمله جمعش
مر او را فیض قدسی موهبت بود
نه اسبابی که پنداری جهت بود
نه تحصیلی است علمش نی کتابی
نه تعلیمی و خلقی و اکتسابی
بخوانی جمله گر بحرالحقایق
لدنی علم را یابی دقایق
شود این معنی ارخوانی یقینت
بدانش ره دهد روحالامینت
هم ار منکر شوی نبود عجب آن
چه فهم خویش میسنجی بمیزان
هر آن کوتاه سیر و تنگ چشم است
بنفی اهل حق از روی خشم است
حجاب خلق هر عصری حسد بود
بنادر دیده پاک از رمد بود
هر آن صاحب کتابی را بهر طور
ز حقد انکار کردند اهل هر دور
چه قرآنرا که دو نان دون شمردند
جهان عقل را مجنون شمردند
بود ژاژ این سخنهاور که برخیز
بود حرفی از آن میباشد از غیر
نه من صاحب کتابم این مثل بود
مثل نادر بجائی بیخلل بود
تو را گویم کلامی بی زتشویش
جهان یکسر بود دیوان درویش
هر آن رازیست ماند از وی نهفته
هر آن حرفی که هست او جمله گفته
پس از جمله فناها در بقایت
مراد از یوم جمعه در حصولت
بسوی عن جمع آمد وصولت
مراقب باش وقت جمعه بر جمع
خطاب جمع او را قلب کن سمع
پریشانی بهل جمعی آور
بگیر ار جمعه شد جمعیت از سر
همه ایام خود را جمعه پندار
بجمعه وقت خود پس مغتنم دار
که یومالجمعه یومالتصال است
بعارف وصل بعد از انفصالست
صفی در جمعه روشن گشت شمعش
نمودند از تفرق جمله جمعش
مر او را فیض قدسی موهبت بود
نه اسبابی که پنداری جهت بود
نه تحصیلی است علمش نی کتابی
نه تعلیمی و خلقی و اکتسابی
بخوانی جمله گر بحرالحقایق
لدنی علم را یابی دقایق
شود این معنی ارخوانی یقینت
بدانش ره دهد روحالامینت
هم ار منکر شوی نبود عجب آن
چه فهم خویش میسنجی بمیزان
هر آن کوتاه سیر و تنگ چشم است
بنفی اهل حق از روی خشم است
حجاب خلق هر عصری حسد بود
بنادر دیده پاک از رمد بود
هر آن صاحب کتابی را بهر طور
ز حقد انکار کردند اهل هر دور
چه قرآنرا که دو نان دون شمردند
جهان عقل را مجنون شمردند
بود ژاژ این سخنهاور که برخیز
بود حرفی از آن میباشد از غیر
نه من صاحب کتابم این مثل بود
مثل نادر بجائی بیخلل بود
تو را گویم کلامی بی زتشویش
جهان یکسر بود دیوان درویش
هر آن رازیست ماند از وی نهفته
هر آن حرفی که هست او جمله گفته
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۵۲۰ - الیدان
گوهر بعدی:بخش ۵۲۲ - خاتمهالکتاب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.