۱۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

ای تو چون زلف چرایی، به من شیدا کج
راست گویم منشین بهر خدا با ما کج

آمده زلف به دزدیدن آن سیب ذقن
هندوست و چه عجب گر بود آن لالا کج

بر بساط ای شه خوبان به رخ زردم بین
همچو فرزین تو متاز ای بت من عمدا کج

سرو تعظیم تو هر روز به جا می آرد
بود او پیش قد دلکش تو بالا کج

گفت...من امروز رقیب و غلط است
راست هرگز نشود در نظر بینا کج

گر کجی راست نیاید زخلایق اما
خوش بود آن خم ابرو به رخ زیبا کج

آن پری چهره ندانم که چرا آخر کار
باخت با صوفی دلسوخته شیدا کج
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.