۱۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

گر سایه آن ماه به سوی چمن افتد
از رشک قدش لرزه به سرو سمن افتد

صد چشمه آب خضر از خاک برآید
هر جا که لعابی به زمین زآن دهن افتد

رفت از سر کوی تو دل از دست رقیبان
صد آه از آن خسته که دور از وطن افتد

هر جا که برآرم ز تمنای تو آهی
فریاد ازین واقعه بر مرد و زن افتد

بنگر که چو مصباح دلیلی شده روشن
از عکس تن دوست که در پیرهن افتد

بر غنچه زند بوسه ز شوق دهن او
روزی که صبا سوی چمن همچو من افتد

زان خسرو خوبان دل صوفی شده مجروح
آری غم شیرین همه بر کوهکن افتد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.