۱۲۱ بار خوانده شده

بخش ۷۴

گر ترا روی زمین جمله مسلم گردد
تو مپندار که حرص از دل تو کم گردد
در جواب او

گر مرا اطعمه دهر مسلم گردد
اشتهایم عجب ار یک نفسی کم گردد

زلبیای عسل این دم چه مرادی به از آن
که در انگشت من خسته چو خاتم گردد

چو شود گرسنه همکاسه مرا بر سر خوان
همه شادی و طرب بر دل من غم گردد

بجز از نان نبود هیچ دوا گرسنه را
آب حیوان اگرش دارو و مرهم گردد

مطبخی، یک سر بریان و دو من نان خواهم
تا دل غمزده من ز تو خرم گردد

هست اندر دل من آرزوی قلیه پیاز
این کرم هر که کند زود مکرم گردد

مرغ بریان و برنج است هوس صوفی را
بود این بخت به گرد سر او هم گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۳
گوهر بعدی:بخش ۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.