۹۵ بار خوانده شده

بخش ۴ - نامه بردن خادمه از پیش عاشق

خادمه چون این سخنان گوش کرد
عقل و خرد جمله فراموش کرد

کرد بسی گریه چو ابر بهار
خادمه بر جان جوان فگار

گفت بیا غم مخور ای نوجوان
من غم کار تو خورم این زمان

بهر تو بستم به میان من کمر
بود که مراد تو برآید مگر

گشت دلت خون به غمش پای بند
غم مخور و صبر کن ای مستمند

عاقبت از صبر برآید مراد
بستگی از صبر بیاید گشاد

داد بسی خادمه دلداریش
کرد درین واقعه غمخواریش

رفت ز بالین جوان فگار
تا به برآن صنم گلعذار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳ - نامه اول
گوهر بعدی:بخش ۵ - عرض نامه پیش محبوب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.