۹۱ بار خوانده شده

بخش ۸ - رفتن خادمه

بار دگر خادمه باوفا
رفت به نزد بت فرخ لقا

بود شبی آن صنم گلعذار
تازه و خرم چو گل نوبهار

عیش و جوانی و طرب در سرش
مجلس آراسته اندر خورش

چنگ نوازان و نی اندر قدح
مجلسیان گشته ازو پر فرح

آن بت عیار شده نیم مست
خادمه در خدمت و شمعی به دست

آن صنم القصه بشد سوی باغ
خادمه در پیش و به دستش چراغ

باز جوان راه سخن درج کرد
نقد سخن را به محل خرج کرد

هیچ جوابی نشنید از نگار
خادمه شد باز ازین غم فگار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - نامه دوم
گوهر بعدی:بخش ۹ - آمدن خادمه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.